کافیه یه بار ترش رویی کنی تا روزها قهر میکنن با آدم ، چرا چون از خون هم نیستیم که ولی پدر مادر آدم اینطوری نیستن هرچقدر هم بهشون بی محلی باهاشون بد حرف بزنی ولی آخر سر خودت برمیگردی تو آغوششون مشکلی داشته باشی اول از همه اونا به دادت میرسن ، میدونی مامانم هستا کلی هم سختی کشیده بخاطر ما تنهایی بزرگمون کرده ولی حق همه ما این بود که بابا کنارمون باشه از من از داداشم از مامانم حمایت کنه ، ما هرچقدر هم قوی باشیم آخر به یه پدر احتیاج داشتیم که مثل کوه پشتمون باشه ، الان داداشم تو سن بدیه به پدر احتیاج داشت که راه و چاه زندگی رو نشونش بده حواسش بهش باشه
بابا چرا سرافکنده مون کردی ؟ چرا ما رو نخواستی؟ چرا خانواده تو به اون مواد کوفتی ترجیح دادی ؟
ای کاش مرده بود و میگفتم یه پدری داشتم عزتمند زندگی کرد و داشتنش رو تجربه کردم و به خوبی از دستش دادم ولی نه که بگم پدرم معتاد بود و معلوم نیست تو کدوم گوشه کناری افتاده تو چه روزیه
ای کاش ما رو یکم دوست میداشتی ، اون وقت مامانم آواره نمیشد مسولیت دوتا بچه رو به دوش نمیکشید به سختی زندگی نمیکرد منو داداشم بابا داشتیم ، وقتی تو مدرسه بچه ها با ذوق میدویدن بغل باباشون ما با حسرت بهشون نگاه نمیکردیم، ای کاش میدونستیم بابا داشتن یعنی چی 😭ما هیچوقت نفهمیدیم بابا یعنی چی بابا داشتن چه حسیه اصلا نفهمیدیم اصلا
هر سال روز پدر این حس بد بیشتر میشه تو وجودم مخصوصا الان که ازدواج کردم
ما میتونستیم یه خانواده معمولی باشیم ولی نشد