2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خیلی سر چیزهای بی ارزشی بهم گفت ابروم رو بردی

کلا پدرم عصبانی میشه یکچیزی میگه فحشی در حد گاو فلان اونم وقتی بچه بودم نوجوان بودم 

 حرف بد نزده بهم  ولی تحت فشار میزاشت منو سر نمره و ... خیلی اذیتم می کرد با وجود اینکه خودش سیکل داشت

عب نداره بگو پدر من داشت پشت سرم جلوی کل خانواده گفت خدا کنه زودتر از شرش خلاص بشیم دقیقا همینجور حر ...

 هیچ گوهی نمی شی 

هیچ کسی نمیاد بگیرت 

با این درس خوندنت باید سرمون تو ... باشه

خدایی که آرامش من است🙂❤️

۱۲ سالم بود با چوب انقد منو زد (چن شب متوالی)تمام تنم کبود بود تا یه ماه نمیتونستم دستامو تکون بدم هنوزم بعد گذشت ۱۱ سال وسیله سنگین نمیتونم بردارم فک کنم استخونم شکسته بود یا ترک برداشته بود نمیدونم

هیچوقت نمیبخشمش هیچوقت

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 

منم اگه با خواهر یا برادرم حرف بزنم فحش میده بعد من بگم دارم حرف میزنم میگه که خوردی حرف میزنی💔

دقیقا به اونا چیزی نمیگه

ولی من تا میام حرف بزنم اون حرفارو میگه


خوبِ من! زندگی اصلا یه جای دیگست🤍اینجا فصل،فصل ابرهای تار و تیرست☁️نازنین پر بکش برو یه جای دیگه🕊اینجا مقصود آدمای داغ دیدست!..
۱۲ سالم بود با چوب انقد منو زد (چن شب متوالی)تمام تنم کبود بود تا یه ماه نمیتونستم دستامو تکون بدم ه ...

منم نمیبخشمش یادمه شش سالم بود برادرم رو تو بازی ناخواسته هل دادم با شلنگ انقد منو زد که شلوارمو خیس کردم چن سال شب ادراری داشتم 

همیشه سر خرگوشم دعوا میکنه باهام و حرف میزنه👩🏻‍🦯

‌‌دِ حس هیچی نی، تا ایچه هَم وِه قین سِرع اوماییمَه‌..💔🫠ایــــرانم🖤هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این شهیدان است.                 من‌طُ‌را‌با‌خون‌و ‌دل‌از‌یاد‌بردم‌لطف‌کن‌هر‌کجا‌چشمت‌به‌من‌ افتاد‌کج‌کن‌راهت‌را :)                     پیرم کردی اسمو و قدت:)👩🏻‍🦯
منم نمیبخشمش یادمه شش سالم بود برادرم رو تو بازی ناخواسته هل دادم با شلنگ انقد منو زد که شلوارمو خیس ...

برای من خیلی بد بود هنوز که هنوز باهاش حرف نمیزنم

ولی معلومه که پشیمونه ولی من ته دلم ازش متنفرم

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 

موقعی که ساعت ۹ از خونه پرتم بیرونم کرد گفت کاش چندنفر بگیرن سرتو ببرن بندازن یجا جنازتم پیدا نشه🗿

به من گفت کاش یه شیشه آیی معتادی چیزی بیاد تورو بگیره جلوی همه این تاپیک زدم تا هیچ وقت نبخشمش خدا ازت نگذره به اصطلاح پدر

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792