عزیزم بچه هات اگه بخوان پیشت بمونن هیش کی نمی تونه جلوشون وبگیره حتی باباش من همسره ثابق به خاطره این که مثلا می خواست ازطلاق منصرف شم گفت بچه روازت می گیرم منم گفتم بیاهمین الان ببر نیایی خودم باآژانس می فرستم چون می دونستم عرضه نگهداری نداره گفتم برگشت گفت نه نگه دار هفت سالگی می برم گفتم نمی تونم بچه بزرگ کنم آماده تحویلت بدم الان ببر گفت بچه به مادر احتیاج داره بمونه پیش خودت دخترم اون حرفمو شنیده بود موقع گفتن داشت مثل ابر بهار گریه می کرد که من بابارونمی خوام تورومی خوام مامان اون موقع قلبم داشت وایمیستاد به خاطره این که دخترم فک کرده بود من نمی خوامش اون می خواست بااین طریق من وتهدید کنه برگردم به زندکی ولی من کاملا می شناختم که عرضه نگهداری نداره ونمی تونه بگیره حالا خودت ببین می تونه بچه هاتو نگه داره یابچه هاتون می خوان پیشش بمونن بچه هات نخوان همسرت نمی تونه پیشش نگه داره