۱۵ سال پیش یه آشنایی و عشق دو طرف
روزهای قشنگ قشنگ... حسم قشنگتراز قشنگ..
من دختری که محبت ندیده بودم از جانب مادر و پدر.... با اون غرق محبت شده بودم... خاستگاری کرد...منو تو رویا غرق کرد...
اما وسط عاشقانه ها یواشکی رفت خاستگاری یه مورد که موقعیت خاوادگیش خوب بود و بعدم عقد.
منو کشت اما خونخاهی جز مظلومیت نداشتم