وای یه چیز بگم بخندی
ما اوایل زندگی مشترکمون بود
یه روز تعطیل بود صبح بیدار شدم و دیدم پریودم
ولی صداشو در نیاوردم
عین میرغضب نشسته بودم رو مبل زل زده بودم به تلوزیون خاموش
همسرم بیدار شد اومد با خنده که عه میخوای فیلم ببینی بیا فیلم ببینیم با هم
یک فیلم چندش اور شخمی تخیلی گذاشت مال حمله فضاییا بود
بعد خودشم نشست کنار من خرت خرت پفیلا میخورد فیلم نگاه میکرد
دیگه تصور کن وضع اعصاب من چجوری بود
یک ساعت اون وضعو تحمل کردم
تهش چنان جیغی زدم طفلک برق از سه فازش پرید
اونجا حس میکنم تازه فهمید با چه روانی ای ازدواج کرده😂