دقیقا منی ک شوهر واقعی دارم اینه وضعم
خونمون بودیم مامانم زنگ زد شام بیایید اینجا بازم مهمون دعوت کرده بود
بهش گفتم بریم گف خابم میاد بیا بخوابیم بعد پاشم برم باشگاه باهم بریم😕گریه کردم گف خب تو برو من شب میام
حالا ک اومدم زنگ زدم بهش مبگه خابم نبرد الان رسیدم باشگاه بعد میام😐انقد حرصم گرفته
ی زنگ میتونست بزنه بهم ک خابم نبرد😑