فکرشو میکردم دانشگاه یه شهر دیگه قبولم و از شر خانوادهم خلاص میشم بعد کنکور.
ولی شانس من همینجا افتاد دانشگاهم.
دارم عذاب میکشم. عذااااب.
خدا شاهده هیچ غلطی نمیکنم و نکردم توی زندگیم بجز درس و درس.
ولی این پارانوئیدای روانی فک میکنن من میگم بهشون میرم کتابخونه درس بخونم دروغ میگم.
یا دو روز من یکم دیرتر اومدم شب از کتابخونه بخاطر امتحانا الان مث چی بهم گیر دادن ک داری چ غلطی میکنی؟
ول شدی؟
فکردی میذارم ول بچرخی؟
خدایا منو بکش راحتم کن.
اگر نتونستی ک خودم زحمتشو بکشم.
اگر غلط دیگهای بجز درس میکردم خدا شاهده انقد دلم نمیسوخت برای خودم:)))