خب کلی میگم که یه کمی در جریان باشید یه یکسالی هست ازدواج کردیم ولی کلا اشتباه بود کلی اذیتم کرد گفتم جدا شیم نشد خانواده همراهی هم نداشتم چه اذیت های که نشدم از سمت خودش و خانوادش
کلا ازش متنفر شدم حالم بهم میخورد گفتم بیام درست کنم زندگیمو شاید تاثیری داشت ولی نداشت بیشتر متنفر شدم ولی دیگه بیخیال شدم تا امروز که خواستیم بریم بیرون جلو خانوادش هم بود که لو رفت ولی خلنوادش خودشونو زدن به اون راه که نه اینچیزا نیست .
شوهرم از دختر همسایشون و نامزدش یه چیز های میدونست که اصلا عجیب یهو گفتم تو چطوری اینا رو میدونی دستپارچه شد
دیگه هیچی نگفتم دو تا چرت و پرتی تحویلم داد بعدش که برگشتیم هی توضیح های بیخود میداد بهش گفتم بعضی لقمه ها واسه بعضی دهن ها مناسب نیست