من یکساله ازدواج کردم مامان و خواهرمم با ما هستن ینی هنوز تو عقدیم بابامم دوساله فوت شده خرج ما رو شوهرم داره میده کارگاه داره البته مامانمم براش کار میکنه همیچین بی هیچی نیست ۵۰ درصد کارا رو دوش مامانمه من چون شوهرم ۳۶ سالشه گفتیم زودتر عروسی بگیریم برای بچه دار شدن سن شوهرم میره بالا درگیر جهیزیه هستیم یه چند تیکه ای خریدیم حالا این وسط بازار کار شوهرمم خرابه همه بازارا اینجوریه یه خواهر دارم ۲۱ سالشه براش خواستگار میاد و میره ولی الان یه قرون پول هم نداریم جلسه پیش ک خواستگار اومد هرچی به مامانم گفتم خب بپرس ببین خونه ماشین درآمدش چقدره گف نمیخاد اگه دوباره خواستن بیان میپرسم دفعه پیش هم به بدبختی میوه خریدیم جلو اینا گذاشتیم حال باز زنگ زدن مامانم دعوتشون کرده خونه نه به جیب خودش نگاه میکنه نه به جیب شوهرم الان اگه حتی جواب مثبت هم بده یه قرون پول نیست چشمش به جیب شوهرمه خیلی دخالت میکنه هرچی هم بهش میگم عین بچه ها قهر میکنه و لج میکنه میگم خب حداقل از پشت گوشی بپرس درآمدش چقدره باز دعوت میکنه غر زدنای شوهرمم به کنار خیلی تحت فشار قرارمون میده چیکار کنم تو رو خدا ؟؟ امکان اینکه خونمونو جدا کنیم نیس چون شوهرم میگه خواهر و مامان تو ناموس منن نمیتونم بزارم جدا از ما باشن یا جایی کار کنن تو رو قرآن راهنماییم کنین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ناموص منن دیگه چیه.بگو یا میشه خونمونو جدا کنیم و زودتر عروسی بگیریم یا اینکه وظیفته احترام خوانوادمو بگیری و غر نزنی.همین اول زندگیت حواست باشه این زنای مظلوم که همیشه سازگارن قشنگ نابود میشن