میگم خیلی خر بودی
الان شاغل شو همین الان داشتم گریه میکردم از ته دل واسه بدبختی خودم که واسه یه خرید رفتن تا سر کوچه خودش گفت برم بخرم پیامکش واسش رفت زنگ زده میگه چی خریدی شده ۱۴۵ پیاز و ۱۰ تا تخم مرغ و فلفل دلمه با بيسکوئيت واسه بچه ها خریدم بخوره تو سرم کاش نمی‌رفتم اونم مجبور بودم فردا مهمون داشتم بی پیاز نمیشه غذا درست کرد
خب نمیتونی با شوهرت بشینی در این قضیه با آرامش و محبت صحبت کنی ؟
بهش بگو که اونو تو این شرایط اقتصادی درک میکنی
بهش بگو اما منم به عنوان خانم خونه سهمی دارم
بگو این رفتارت اذیتم میکنه
دیدی شوهرت داره عصبانی میشه
بهش بگو بخوام برم خرید با تو میرم تو هم ببینی چی میخرم
یا خواستم چیزی بخرم بهت میگم چی میخوام
یا نگاه کن اینکارو کن
با آقات صحبت کن و هر ماه برات یک مبلغیو بزنه
بعد اون جدا از آقات باشه
بعد تو اینجوری کم کم پول جمع کن هرازگاهی چیزی لازم داشتی بخر بهشم بگو اگه میگم اون حساب کارتی جدا از تو باشه برای اینه که اگه دیدی دارم خرج میکنم یک موقع عصبانی نشی یا ناراحت بشی به هر حال من خانم خونم و به عنوان خانم یکسری چیزا لازمه بخرم
دیگه تو آقات رو میشناسی میدونی در چه مواقع هایی معمولا صحبت کنی حرف تو گوش میده
حالا اینا نظرات من بود و قصدم کمک کردن بهت و نمیدونم حرفایی که بهت گفتم درست بودن یا غلط چون از اونجایی که من متاهل نیستم شاید حرفام نادرست باشه
خودت حرفامو بخون اگه دیدی صلاحه انجام اینکارها انجام بده ولی اگه دیدی صلاح نیست انجام نده
اینم گفتم که مدیون نشم بهت یک موقع گلم
درسته حرفات عزیزم پیشنهاد کارت جدا بهش میدم ببینم چی میگه دوساعت پیش خیلی عصبانی بودم و حالم بد بود گریه کردم حرفمو بهت زدم سبک شدم ولی در کل حس بدی دارم احساس بدی که تو این دنیا هیچی ندارم مال خودم باشه تو سن ۲۸ سالگی یه خدمتکار به تمام معنا هستم فقط بشور بپز بزار بردار منت نمی‌ذارم سر بچه هام بگم بچه داری میکنم چون با علاقه انجام میدم بچه داری رو دوسشون دارم چشامم بخوان بهشون میدم اما یه حس پوچی و به درد نخوری دارم که هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز