آغاز راهم چون به عشق تو رقم خورد با من بمان تا انتها مرا رها مکن
در این سیاهی ای خدا مرا رها مکن ای آشنا بی آشنا مرا مکن
با این هوا عمری نفس کشیدم ای خدا میمیرم اینجا بی هوا مرا رها مکن
چو کشتی شکسته ای که غرق میشود به حال خویش نا خدا مرا رها مکن
چو رود جاری ام مگر تو مقصدم شوی به دشت های ناکجا مرا رها مکن
مرا رها مکن چو برگ زرد کوچکی به زیر پای باد ها مرا رها مکن
مگیر مهر خویش را ز باغ باغبان خدای من در این هوا مرا رها مکن
اگر چه عاشق کسی به غیر تو شدم ولی به جرم این خطا مرا رها مکن
محمدرضا# یار