2777
2789

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

اگه ازدواج نکردی که اصلا یه لحظه فکرشم نکن

اگه هم ازدواج کردی دیگه بستگی داره که خودشیفتگی طرف در چه حدیه

اگه شدید نباشه میتونی با آموزش دیدن و مشاوره و اینا یکم بهترش کنی (یعنی خودت مشاوره بری)

اگه خیلی زیاد باشه که کار به جدایی میکشه. یا واقعا زندگی سخت و غیر قابل تحملی میشه

خودشیفته نیست. ولی مغروره کمی.سخت معذرت خواهی میکنه ولی میکنه بالاخره.توی برخوردت تو جمع باهاش باید هی حواست باشه شوخی نکنی چیزی نگی غرورشو نشونه بگیره. از این جور ویژگیا. ولی دوست داشتنی و بوسیدنیه حتی با غرور. خودشیفته ولی فک کنم خیلی بدتره. 

پدرم کوروش و مولایم علیست ؛ (مشکلی با امضایِ من داری عزیزم عنوان نکن؛نظرت برای خودت محترمه🙏)

خود گو ز پندارن ، بقیه رو میکوبن ومسخره میکنن ،خیلی ایراد گیرن و مدادم نقصارو به روی همسزشون میارن ،همش فکر میکنت بقیه بهشون حسادت میکنن ،حس هم دردی ندارن ومنفعت طلبن و...

خیلی بده 

شوهر خواهرم اینطوریه ک ن پول داره ن کار درست حسابی تازه ۴تا بچه دارن ک مدرسه ای هستن و ماخرجشون رو میدیم ن فقط خرج بچه هاش بلکه خرج زندگی خواهرمم میدیم ب چشش هم نمیاد و همیشه خدا طلبکاره هم خودش هم متاسفانه خواهرم 

خواهرمم شده مثل خودش قبلا اینطور نبود اینطور شده

آخه ۲۰سالی هس ک ازدواج کردن 

سلام اسمم زینب هستش ۳۵ سالمه وتو جای خیلی کوچیک زندگی میکنم و اینجا دختراشونو زیر ۲۰شوهر میدن و ب چشم پیر زن ۹۹ساله نگام میکنن میشه لطفا ی صلوات مهمونم کنید؟ ؟؟

با یه ادم خودشیفته بودم ۷ سال همیشه منو مقصر جلوه میداد بااینکه خودش مقصر بود هیچ وقت بابت رفتار اشتباهش معذرت خواهی نمیکرد و همیشه حق به جانب بود وقتی دعوامون میشد اصلا پیام و زنگ نمیزد منتظر میشد من منتشو بکشم 

ازدواج نکردی تجدید نظر بکن عزیزدلم 

خواهر ۴۰سالشه اگه ببینیش انگاری ۷۰ساله س 

از بس ک دق کرد از دست شوهرش 

ادعای شوهرش اندازه سقف اسمونه 

و انتظاراتش تمومی ندارن 

دوس داره جلوش سجده کنن


سلام اسمم زینب هستش ۳۵ سالمه وتو جای خیلی کوچیک زندگی میکنم و اینجا دختراشونو زیر ۲۰شوهر میدن و ب چشم پیر زن ۹۹ساله نگام میکنن میشه لطفا ی صلوات مهمونم کنید؟ ؟؟

با یه ادم خودشیفته بودم ۷ سال همیشه منو مقصر جلوه میداد بااینکه خودش مقصر بود هیچ وقت بابت رفتار اشت ...

میدونی من با یه آقایی در ارتباط بودم برای آشنایی و ازدواج و...

ببین مثلا از همون روز اول حس کم بودن بمن میداد بعد همینا رو یجوری توجیه میکرد من میگفتم پس اشکال از منه 

حتی سر مسائلی که دیگه همه همه نظرشون اینه که این یه رفتار اشتباهه جوری اونو درست جلوه میداد و منو توجیه میکرد که من فکر میکردم حق بااونه ! 

همین رفتارهاش دیگه باعث شده بود نتونم حرفامو بزنم چون حس میکردم نمی‌فهمیم همو و بعد بمن می‌گفت حرف زدن بلد نیستی 

اون میخواست نظراتشو تحمیل کنه ، حس گناه میداد بهم ، انتظار داشت دایما وفق بدم خودمو با همه چی و... 

و نهایتا جوری شد که من دیگه طاقت نیاوردم و تموم کردم حس میکردم منم که مشکل دارم منم که اختلالات روانی دارم نمی‌دونم 

شما هم همچین بودین ؟ شماهم این حسارو تجربه کردین ؟ 


ازدواج نکردی تجدید نظر بکن عزیزدلم خواهر ۴۰سالشه اگه ببینیش انگاری ۷۰ساله س از بس ک دق کرد از دست شو ...

نه ازدواج که نکردم

فقط یه ارتباط کوتاه برای آشنایی بود خیلی روانم بهم ریخته ، همش احساس میکنم من آدم اشتباهی ای بودم چون هم حس تحقیر داد هم اعتمادبنفسم و گرفت اصلا نمی‌فهمید چی میگم 

و اینکه ویترینی از کارهای خوب بود در عمل اصلا یه چی دیگه بود و همیناش منو گیج میکرد چون همه چی رم توجیه میکرد 

ایشون هم همچین هستن؟

اگه ازدواج نکردی که اصلا یه لحظه فکرشم نکناگه هم ازدواج کردی دیگه بستگی داره که خودشیفتگی طرف در چه ...

نه ازدواج نکردم 

یه ارتباط ساده بود برای آشنایی 

ولی بقدری بهمم ریخته با رفتارهاش وکاراش الان دیگه من فکر میکنم اونیکه مشکل داشت منم نه ایشون چون براهمه چی توجیه داشت ، حس حقارت ، کم کردن اعتمادبنفس ،توهین 

یه جاهایی حرف میزدم انتظار همدلی داشتم باهاش اما فوری به دنبال حل مسئله بود 

روانم خسته شده تو این تایم کوتاه 


میدونی من با یه آقایی در ارتباط بودم برای آشنایی و ازدواج و...ببین مثلا از همون روز اول حس کم بودن ب ...

اونم دقیقا همینجوری بود اخر مریضم کرد اصلا حرفای من رو قبول نداشت فکر میکرد فقط خودش درست میگه و بهم احساس گناه میداد و من فکر میکردم تقصیر ازمنه کار خوبی کردی که ازش جدا شدی چون مشکل از اون بود نه شما

اونم دقیقا همینجوری بود اخر مریضم کرد اصلا حرفای من رو قبول نداشت فکر میکرد فقط خودش درست میگه و بهم ...

وای دقیقا همش احساس گناه داشتم 

حالا شما زمان زیادی باهاش بودی 

برامن خیلی کوتاه بود هنوزم بخودم نتونستم بیام هنوز هم فکر میکنم من ایراددارم اصلا باهاش که حرف میزدم مغزم منفجر میشد که چرا نمی‌فهمه من چی میگم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز