من بچه هام مدرسه میرن نهایت پنجشنبه جمعه بتونم دو روزی خواب راحت داشته باشم حالا مشکلات شخصی زندگیم که بماند چقد میریزم تو خودم و افسرده و عصبیم
هر بار مریض میشه خفیف هم باشه میگه بیا ناهار شامم بپز با بچه های کوچیک باید برم بیام یا بمونم و فرداش خونه تکونی هم بکنم خسته کوفته برگردم در حالی ک خاهرم ۱۷سالشه خونه نشسته ب بهونه درس دشت ب سیاه سفید نمیزنه چیزی بگی هم سربالا و با نهایت غرور جواب میده ی برادر ۲۴ساله بیکار هم خونس ک اونم کاری نمیکنه یعنی گناه من چیه ک با وجود بچه های کوچیکم باید برم کارای اونارو انجام بدم بعد ب مامانم بگم فلانی چرا انجام نمیده ی دو تا پیش دست اب نمیکشه میگه فلانی درس داره نمیبینی یعنی ما زندگی نداریم؟ یا از بس شوهر من ب من عزت احترام نمیزاره و کوچیکم کرده از لحاظ مالی هم ضعیفه منو کوچیک میبینن ضعیف میبینن هی توقع دارن
یا من اشتباه میکنم و اونا حق دارن؟