2777
2789
عنوان

قسمت دوم کتاب

33 بازدید | 1 پست

قسمت دوم کتاب من ادمک چوبی هستم 

ممکنه غلط املایی داشته باشه بخاطر تایپ و بی دقتی 

اگه دیدید اطلاع بدید 


بعد ليست كردن شخصيت منحصر بفرد محبوبم دنبال الگوهايي موفق دور چرخ, ميزدم و انگيزانندگان مرا داغ و گرم براي حركت مي كردند و دوسه روزي بعد هندل زدن هاي فراوان با پته تته قدمي برميداشتم و دوباره موتورم خفه مي كرد, عجيب بود برايم من همان بودم كه بودم انگار در ان سفر هايم و چرخيدن ها , به من خودباوري فقط تزريق شده بود, گريبانم را تنبليت گرفته بود و از عقد زوجيت بامن لذت ميبرد و هركاري ميكردم مرا ول نميكرد !! لعنت به عشق هاي يك طرفه ! بايد راهي براي جدايي پيدا ميكردم اما حقيقت تلخ است او مرا ول نميكند و ميداند من هم ته دلم از او خوشم مي ايد!

من سلاح هاي زيادي داشتم و دنبال رفاه ها نبودم ,من جمله از ابزار تهاجميم برغلبه ي دنيا قوه هاي فكر و تدبر بود كه زياد از انها استفاده مي كردم اما قوه تعقل من ضعيف بود ملاك ها وسنجش هاي يك نوجوان كه تازه از ماتريكس و دور چرخشي زندگيش ميخواست خارج بشه بسيار كم بود,دليلشم چيزي نبود جز اينكه خوراك و ورودي فكري ما فقط ازراه چشم و گوش هست ومن دائم سرم در گوشي و گوشم پرشده بود از سخنرانان اطرافم!

قوه ي تفكرم و تعقلم مسموم شده بود و گه گاهي باسمزدايي بواسطه تركيب استعداد هايم و جبرهاي احساسي و غريزي وجودي ام به سمت ازادي از اين اسارت ها قدم بر ميداشتم من كه به شناختي از خودم و علايقم رسيده بودم و پول و رفاه و شهرت و شهوت و قدرت و هرچيزي كه دنيا ميلي برايم ايجاد ميكرد بي ميل شده بودم دچار اسهال و استفراغ فكري و روحي ام كرده بودند نه اينكه شهوات در وجودم نبودن ,بودن ولي هدفم اينها ديگر نبود و فقط ميلي بود برحسب عادت و اسارت نفس و من كه با تدبر به ريشه ها و پشت هاي اين اميال پي برده بودم به دركي رسيدم وقتش بود حركت كنم به سمت به نهايت ولي اخلاص نداشتم مني كه كمالگرا بودم و ديدجهاني به تسخير زندگي ودنيا داشتم به خودم امدم و صفت واقع گرايي رو به خودم افزودم گرچه جهاني فكر ميكردم و از خودخواهي نفسم و تك روي و روي ديگران سوار شدن و خرمالي كردن و اجر درست كردن افراد براي مقاصد زندگيم به حب مردم بواسطه حب حضرت دوست رسيدم ديدم چيزي باارزش تر از اينكار برايم وجود خارجي ندارد والا عمر و جواني عزيزم را بيهوده هدر مي دهم و چنين چيزي را طالب نبودم و خدا را پيدا كردم و حالا بايد روش رسيدن به او را پيدا ميكردم و بعد گشتن ها و جست و جو ها به عبوديت و عبد بودن رسيدم ولي همه اينها تئوري بود و در فضاي تصوري و تحول ذهني, تركيب جبرهاي كمالگرايي و اختيار براي اينكه عمرم را به چه سمتي جهت بدم و اينكه بايد حركت كنم و الا مي گندم و فاسد مي شوم و اين سرمايه هايم را تباه ميكنم و من براي هدفي خلق شدم و ارزشم بالاتر از كم ها و بي ارزش هاست و چيزي نيست جز عبوديت و براي دليلي خلق شدم و چه چيزي بالاتر از كمك به مردم براي خدا و اقامه دين او براي اثبات اينكه اين روش جواب ميده پيدا نكردم اين از تركيب و از تبديل خشم و نفرت و لجبازي به تحول و انقلاب رسيدم

ولي اين شوق و شوري بيش نبود و من نميدانستم هر لحظه براي ما كلاس درس است گرچه به حقيقت وجودي سختي و رنج رسيده ,اما ظرفيت نيافته و توسعه اي نداشتم و ضرورت ورزيدگي را نميدانستم و بسيار با شتاب و عجله بلند شيطان هاي وجودي و خارجي را صدا ميزدم كه حريفتان من هستم و انها در خلوت هايشان مرا تمسخر ميكردند و شايدموجب قهقه انها مي شدمو به هنگام حركت انها به تمسخر برايم دست ميزدند و مرا تشويق ميكردند اره تو ميتوني و مرا خطوه خطوه به سمت باتلاق ها هدايت ميكردند و درچشم برهم زدني مي ديديم من در باتلاق نفساني و اميالي ام دست وپا ميزنم نامرد ها كارشان را خوب بلد بودند بايد صدايشان كرد استاد و پيرسگ مسير ,الحق كه كاربلد هستند بمرور خودباوري من مبني بر اينكه ميتوانم از كم ها جدا شوم و به بي نهايت وصل شوم كم مي شد اما كمالگرايي و اميد و جبر اختيار من تركيبشان حركت بسوي ان ارامان شده بود با اينكه اميال بودند اما اهداف مرا به سمت ازادي از هوس ها مي برد گرچه سرعتم خيلي اهسته بود و موانع زياد و شكست ها در اين راه زيادتر ولي من نميتوانستم عمرم را ,فكرم را,عقلم را,هوشم را,ابزار منطق و استدلالم را و تك تك سرمايه ها توانايي ها و استعداد هايم را بدهم و در عوض شهوت بگيرم يا پول يا هر كوفت كوچك ديگري بستانم ابدا من ارزشم بالاتر از اين حرف هاست وقتي ميتوانم بينهايت باشم چرا نباشم؟ منكه به حقيقت عبوديت رسيدم متوجه اين شده بودم حتي اگر عشق ندارم براي اينكار ولي ترس زيادي دارم يك از ترس هاي بزرگم اين بود كه همه توان ها و سرمايه ها و نعمت ها استعداد ها ملاك برتري براي من نيست نسبت به كسي كه از داشتن اينها محروم است و فرداي روزگار چوب در استينم ميكنن و بازخواست خواهم شد و متهم رديف اول سوال هايي ميپرسند كه عاجز از جواب دادن ها مي مانم


مدرس،فعال اقتصادی،فعال فرهنگی تربیتی ،در مسیر مربی تربیتی شدن تربیت نوجوان و بالغ...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز