دو ساله به خاطر مریضی پدر و مادرم سر کار نرفتم حسابدار بود همش میبردمشون از این بیمارستان به اون بیمارستان دست تنها نه ماشینی داریم نه چیزی تمام کارهای خونه و بیرون با منه ۳۷ سالمه یه اتاق از خودم ندارم یعنی یکی سرفه کنه از خواب میپرم خواستگار آمد مامانم راهش نداد یعنی اگه مریض بشم یکی ندارم یه لیوان آب دستم بده تازه دو قلتو و نیمشون باقیه هیچ کاری تا حالا برام نکردن یه خونواده سمی به تمام معنا ناراحتی اعصاب گرفتم از دستشون به یه ورشونم نیست