2777
2789
عنوان

شبی که فردایش جمعه بود

73 بازدید | 0 پست

فردا دارم میرم.

تمام سعیم رو کردم که تا آخرین لحظه بمونم و رفتنم رو به تعویق بندازم.


آخه دلم تنگ میشه.

برای تا نصف شب بیدار موندنامون.

نظر دادنامون درباره فیلمی که با هم نشستیم نگاه کردیم.

چایی خوردنای دوتاییمون.

عصرونه های شیرین و خوشمزه مون.

علامتای یواشکی مون.

زیر زیری حرف زدنامون.

قهقهه هایی که فقط خودمون دلیلشونو میدونستیم.


اصلا من دلم برای همه چی تنگ میشه.

برای همین، تو این مدت تا تونستم این حال خوب رو مزه کردم.

لحظه لحظه شو به خاطر سپردم.


همین لحظه ها و خاطره های قشنگ، بهم قدرت ادامه دادن میدن. قدرت ایستادن و جلو رفتن.


من میرم که دوباره برگردم. با عشق ❤️

گل پاسخ داد: «اَبله! گمان می‌کنی شکوفا شدن من، برای دیده شدن است؟! من برای خود می‌شکفم و نه برای سایر افراد. شکوفایی، مرا خوشحال می‌کند. منشا شادیِ من، در وجود و شکوفاییِ خودم است.»
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز