تو دانشگاه یه استادی داشتیم که ۳۳ سالش بود تو آمریکا درس خونده بود قیافه اش معمولی ولی استایلش خیلی خوب بود ولی همیشه یه لبخند ملیحی داشت.
خیلی تلاش کردم مخشو بزنم اخه بین دخترای دانشکده یه مورد اکازیون بود بعد تلاش ها فراوون تونستم ، گاهی نخ میداد گاهی ول میکرد اما نمیگفت دوست داره یا نداره اصلا میخواد باهم باشیم،تا روزی که رسید مثلا خواست دعوتم کنه شام مردتیکه احمق گدا صفت برگشت گفت هربار خواستیم بریم بیرون یه بار مهمون تو یه بار مهمون من گفت شنیدم کباب برگ های فلان رستوران خیلی خوبه اینبار مهمون تو دفعه بعد من حساب میکنم
همونجا ر ی دم بهش ،گفتم مگه ما باهم نسبت یا رابطه خاصی داریم که بریم بیرون شام .... شما استادم بودی من دانشجوتون
بلاکش کردم دوسال از دوران دانشگاهمو صرف مخ زدن ایشون کردم..