زمستان...
در زمستان،بهار یخ زده است
غیرتِ روزگار یخ زده است
قطره ای از عمل،اگر هم بود
در هجومِ شعار یخ زده است
حرف از انسانیت نزن،آنهم
در شبی مرگبارِ یخ زده است
پنجره غصه دارِ دردی نیست
پیش چشمش بخار یخ زده است
در غریبی و غربتِ غزه
کودکی بیقرار یخ زده است
.....
در کناری بخاریِ گرمش..
شاعری شرمسار یخ زده است