2777
2789

داستان از این قرار من ی وسیله ای رو تو دانشگاه جا گذاشتم و چون هوا تاریک بود و خیلی ام سرد بود یکم میترسیدم برم بردارم از طرفی صبح زود ام باید برمیگشتم شهرمون خلاصه گفتم بچه ها منفلان چیز رو جا گذاشتم این بنده خدا با اینکه راهش خیلی دور بود با اصرار خودش بااهام اومد درصورتی که من کلی فامیل تو تهران دارم که حتی ی زنگ بهم نزدن این مدت چقدر بعضی ها خوش قلبن 

دوستان ما رابظه ای باهم نداریم صرفا دوست و همکلاسی هستیم و اصلا عشق و ... وجود نداره

لطفا برای ازدواجم دعا کن...منم برات جبران میکنم  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سه ساعته دارم میگم چجوری همکلاسی پسرت=بچت 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

🌸🏷Translator... غم که گذشت دگر از او سخن مگو/نه تو میمانی و نه اندوه  و نه هیچ یک از مردم این آبادی/زندگی نه یکبار، بلکه هر روز صبح اغاز میشود/از طایفه نوریم ما تیره نمیمانیم/در امتداد کوچه پس کوچه های زندگی نوای امید است که مرا میخواند/سرگردان در کافه های پاریس/کتاب شنل پاره رو بخونید
فکر نکنم

یه چیزی طبق تجربه بهت بگم پسرا برای دختری که حسی ندارن بهش هیچ وقت خودشون رو به دردسر نمیندازن منم یکی بود مثل تو همش فکر میکردم آره از روی انسانیت گاهی کمک می‌کنه منم واقعا حسی نداشتم بهش اینا بعدش ازم خواستگاری کرد 

یه چیزی طبق تجربه بهت بگم پسرا برای دختری که حسی ندارن بهش هیچ وقت خودشون رو به دردسر نمیندازن منم ی ...

اخه ازم کوچیک تره و نمیونم فکر نکنم جوابم بهش مثبت باشه

لطفا برای ازدواجم دعا کن...منم برات جبران میکنم  

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792