منم مادرم بهم میگفت اون تاریخی که میخوای بری سزارین کنی من با دوستام میخوام برم مسافرت و ..........
میدونست دکتر فلان تاریخ بهم نوبت عمل داده
اما بلیط گرفت
شانس دکتر تاریخ رو برام آورد جلوتر
منم خدمه همراه گرفتم رفتم برا عمل
بهش نگفتم
آخرم همون تاریخی که فکر میکرد نوبتم
رفت مسافرت
گفت فلانی رو بگو بیاد همراهت
نمیدونست من با دل شکسته تنها رفتم عمل کردم به کسی هم نگفتم
تقریبا بچم ده روزه بود از مسافرت که برگشت بردمش خونه شون
میدونه هم خونواده همسرم بام ارتباط ندارن و چقدر دست تنهام