والا ما هم اوایل نث همه زن و شوهرا گاهی خوب بودیم گاهی بد
فاصله سالیمون یک ساله
خب اون موقع کم سن بودیم و لجباز
منم خیلی خام بودم و با خانواده همسرم لج میکردم و به جشم قوم شوهر نگاشون میکردم
ما حتی سر اینکه عید اول خونه کدوم نامان بریم یا کانال تلوزیون دعوا میکردیم
با گذشت زمان و اومدن بچه ها تو زندگیمون و سختی ها پخته شدیم فهمیدیم فقط ما دوتا برا هم میمونیم دیدیم خیلی از روزای خوب و به قهر گذروندیم
با هم تصمیم گرفتیم آگاهانه رفتار کنیم قبلا هم باهم زیاد عهد و پیمان میبستیم اما از رو بچه بازی و اینا
اما دیدیم بچه ها دادن تو آسیب بزرگ میشن و با هم شروع کردیم کتاب خوندن تمرین شکرگزاری کردن
الان خودش و خانوادش عشق منن و فهمیدم چقدر اشتباه فکر میکردم
البته همسرم هم به اشتباهاتش پی برد و قبول کردیم باید تغییر کنیم
حدود چهارساله که زندگیمون روال عالی داره الانم ناراحت میشیم اما بیشتر از یه ربع طول نمیکشه و طاقت قهر نداریم و همسرم همیشه با احترام و جانم صدام میکنه میگه ما الگوی بچه هاییم
خلاصه زندگی پیچیده نیست اگر خودمون سخت نگیریم