دیروز صبح داشتم با لبتاب کار می کردم که گفتم برم یه دقیقه گوشت بندازم تو دیگ بیام که دیدم داداشم داره میگه واای لبتاب نابود شد بعد اومد تو آشپزخونه گفت لبتاب رو باز کن تا باز کردم دیدم مانیتور لبتاب نیم سوز شده 😂😅 نگوو با تایر ماشین یه بار زده لبتاب دیده هیچیش نشده 😂😂دوباره زده که در لبتاب بسته شه . دیگه هی مامانم از دیروز میگه لبتاب بیارین میخوام نمره های بچه هارو وار وارد کنم ماهم دیشب جنازه رو آوردیم نشونش دادیم . خلاصه درگیری داشتیم دیروز . و قرار شد دوتامون لبتاب تعمیر کنیم و تحویل بدیم 😁🥰 مقصر اصلی این کار هم من شناخته شدم . ... هرچند هرچی فکر می کنم من در لبتاب رو بار نذاشتم فکر می کنم داداش دو سالم اومده باز کرده رفته 😅😂😂 . و خلاصه اینجوری شد که ما سه فرزند لبتاب خوانوادگیمون رو به چوخ دادیم 😂😂❤️