2777
2789

ادامه تاپیک قبلم دیشب نتونستم جلوخانوادم با همسرم بحث کنم بهش پیام دادم اینارو گفتم 

من زندگیمو دوست دارم تورو والان که دوتا بچه داریم اگر قرار بااین روال ادامه بدیم و هرروزمون بحث باشه این زندگی، زندگی نیست فقط بسوز بسازه من دلم ارامش  زندگی وشوق کنار بچه هامو تورو میخواست نه وضعیتی الانی که همش بحثه

حرفامو جدی بگیر چون روشون خیلی فکر کردم چون یکماه که زایمان کردم دارم خیلی رفتاراتو تحمل میکنم ونادیده میگیرم همه جوره درکت کردم وهمه جوره همه جا گفتم برام کم نزاشتی حتی یکبار به روت نیاوردم ولی تو حتی درک اینونداشتی بگی ۸ماه استرس کشید هنوزترس اضطراب وناراحتیا روی روح و روان این دختر همین الانشم که من دارم به جای صحبت بهت پیام میدم بدون ته فاجعست فقط دوتا ادم معمولی میتونن اینجوری باشن نه یه زن وشوهر نزار کینه ولجبازی وحس بدی که از رفتارات میگیرم تهش پشیمونی داشته باشه قدر این زندگی من دوقلوهامونو بدون بشو همون ادمی که با تمام قلبم انتخابش کردم وهمیشه بهش افتخار کرد بزار از زندگیمون باارامش لذت ببریم 

و جواب شوهرم

 من بحثی یا چیزی ندارم عزیزم

بیشتر از همه دنیا هم دوست دارم

ولی بعضی وقتا ی چیزی میگی ک عصبانی میشم تمام

فردا حرف میزنیم  اوکیه
پیام فاجعست بقول خودت

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

خب خداروشکر خوب جواب داده بهش بگو پدربودن صبوری گذشت میخواد همینطور ک من از اندامم وقت ازادم و جوونیم گزاشتم برای مادرشدن

شایدزندگی اون جشنی نباشه ک ارزوشو میکردی اما حالا ک دعوت شدی برقص💃 برقصان دنیاروب سازخودت🎻🌼🌿
بعد زایمان عوض شده؟ مردا افسردگی بعد زایمان شدیدتری میگیرن. شوهر منم همین بود

اره خیلی اصلا انگار نمیشناسمش تاپیکاقبلیم هست ازوقتی زایمان کردم شده یه ادم دوقطبی که نمیشناسمش 

من تاپیک دیشبتم خوندم

بنظرم چند مورد دست به دست هم داده شده این شرایط

یکی حساسیت شما بعد زایمان

دوم بیکار و بی پول شدن همسرتون

سوم حساسیت ایشون بخاطر زایمان اکثر مردهای عاطفی بعد زایمان از زنشون فاصله میگیرن و مثل بچه بهونه و پرخاشگری میکنن اون هم بخاطر فاصله ایه که بین زنو شوهر میوفته و مرد احساس می‌کنه برای زنش اهمیتی نداره( به حرفهایی که میزنه توجه نکن اونها همه فرمالیته است درد اصلیش احتمالا همینه)

و درباره بیکاری بگم من چند سال تجربه اینو داشتم مردا تو این شرایط بسیار بسیار بی منطق و بی شعور میشن حرفهایی میزنن که واقعا عجیب و ناحقه اما همش بخاطر بیکاریه واقعی نیست و تحت تاثیر شرایطه

همش درست میشه فقط باید صبر کنی یکی یکی مشکلاتتون حل بشه

بیخود هم به جدایی و این چیزا فکر نکن

پیام های دعا یا صلوات رو لایک کردم بدونید دعا کردم براتون متقابلا التماس دعا دارم🙏برای بچه دار شدنم سه تا صلوات بفرستید لطفا🙏درخواست دوستی نمیپذیرم اگر مورد خاصی بود توی تاپیک هام بگید با هماهنگی درخواست.  و برای همسرم: چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤

مطمعنم افسردگی بعد زایمان گرفتی 

خودت میگی بیکار شده 

یه کم درکش کن،، به پروپاش نپیچ 

اینقد نگو عوض شدی و بد شدی،،،، روش تاثیر میزاره بدتر میشه،،، 

یه مدت رهاش کن،،، 

هی نگو بدشیم،، بد شدی،، زندگیمون خوب نیست فلان بهمان



در نهایت با خوندن تاپیک شما فهمیدم چققققققدر صبور بودم تو این ده سال زندگی و چقدر زجر کشیدم بع معنای واقعی!! 


مشکل الان شما،، کوچیکترین و بی اهمیت ترین مشکل من هست 

تازه زایمان کردی هم خودت حساسی

هم شوهرت تو شوک پدر شدن هست خودشم یهو دوتا

ببین خانوما از لحظه ای که میفهمن حامله ان حس مادری بهشون میاد و ۹ ماه با اون بچه زندگی میکنن و بهش عادت میکنن

ولی اقایون از لحظه ای که بچه بع دنیا میاد میفهمن پدر شدن و شوک میاد بهشون اوایل 

و این که اگه میخای شوهرت برات کار خوبی کنه نگو اینو نمیکنی اونو‌نمیکنی بدتر میشه

تشویقش کن ،اومد بچه ر‌و گرفت بغلش بگو‌وای مرسی  که اومدی به دادم رسیدی خیلی خسته بودم

مرسی که کمکم میکنی،مرسی به بچه ها میرسی‌و...حتی اگه بهت زیاد توجه نمیکنه بگو مرسی که بعد زایمانم بهم بیشتر توجه میکنی

منم میدونم وظیفشه این کارا ولی بگی وظیفته ،یا چرا بهم توجه نمیکنی بدتر میشه

❤Che khobe ke daramet
خب بذار بیاد رو در رو بدون دعوا حرف بزنین

همیشه منو مقصر میدونه وکاملا ریلکس دیشب کمردرد شدید داشتم گفتم بیاماساژم بده شب نخابی با بچه هادارم بدون هیچ واکنشی رفت توگوشی منم عصبی شدم گفتم اگه قبلا هوامو داشتی فقط بخاطر بچه هات بوده گفت واقعا برات متاسفم که اینجوری فکرمیکنی گفتم منم واسه تومتاسف ترم که گوشی از مامان بچه هات مهم تر گفت اره تولوسی توفلانی تو همش خوابی توفلانی اگ خانوادت پیشمون نبودن از بچه هانگهداری کنن تو کم کاری میکردی باگریه بهش گفتم خجالت بکش که بادیدن تموم سختیای که این چندماه کشیدم بهم حس ناکافی بودن میدی وبه یه مادر میگی تو مادری نمیکنی 

اره خیلی اصلا انگار نمیشناسمش تاپیکاقبلیم هست ازوقتی زایمان کردم شده یه ادم دوقطبی که نمیشناسمش

تو اون تاپیکم بهت گفتم عزیزم. خود زایمان برای مردا یه تغییر بزرگه تو این برهه بیکارم شده کلی فکر و خیال داره. به نظرم بهش سخت نگیر بذار کار پیدا کنه یکم وضعیتتون ثبات پیدا کنه... الانم صحبت کردین باز اروم باش زیاد گله نکن که به دعوا ختم شه بگو توقع دارم بیشتر بهم اهمیت بدی و...

من تاپیک دیشبتم خوندمبنظرم چند مورد دست به دست هم داده شده این شرایطیکی حساسیت شما بعد زایماندوم بیک ...

ممنونم که وقت گزاشتید و خوندی وممنون بابت راهنماییتون سعی میکنم بخودم برسم خریدمو برم به بچه هام برسم وخیلی به رفتارای که دلخورم میکنه توجه نکنم شوهرم خیلی خوبه خیلی ماه اما عوض شده من هیچوقت منکر خوبیاش وتلاشاش واسه زندگیمون نشدم ونمیشم اما این دوران بیشتراز همیشه بهش احتیاج دارم ولی دوریم از هم تو یه خونه این ولی دوریم دور

همیشه منو مقصر میدونه وکاملا ریلکس دیشب کمردرد شدید داشتم گفتم بیاماساژم بده شب نخابی با بچه هادارم ...

دقیقا همین حرفارو از شوهرم شنیدم بعد زایمان مادرشوهرمم خیلی کارا کرد شوهرمم میگفت مامانم بلده به بچه ده روزه من بی دلیل نبات داغ و ترنجبین دادن بچه اسهال شد کامل بدنش سوخت بعد اون کولیکش شروع شد گریه میکرد مامانش میگفت سیر نمیشه باید شیر خشک بدی شیر خشک میدادن بچم کهیر میزد همشو بالا میاورد. بعد دیگه دکتر گفت شیرخشک ندین و کولیک داره و تا سه چهار ماه دورش تموم میشه. هر بار میومد میگفت چون فلان خوردی بچه دلدرد شده یعنی ابم میخوردم گیر میداد منم فقط با شوهرم دعوا میکردم. بدترین خاطراتم مربوط به اون دورس. حرفای شوهرتو جدی نگیر. بگو مردم مادرزاد مادری کردن بلد نیستن به مرور یاد میگیرن

ممنونم که وقت گزاشتید و خوندی وممنون بابت راهنماییتون سعی میکنم بخودم برسم خریدمو برم به بچه هام برس ...

خواهش میکنم عزیزم بهترین کار همینه روال عادیتو برو بهت فشار میاد تا بتونی تحمل کنی اما چاره دیگه ای نیست. تحمل کردن با آگاهی خیلی بهتر از موندن توی شرایط سخت و گیج کنندس

سعی کن کمتر بحث کنی باهاش بزار به حال خودش باشه تا درست بشه شرایطتون

و چقدر زنو شوهر خوبی هستید که تو شرایط سخت هوای همو دارید👌

پیام های دعا یا صلوات رو لایک کردم بدونید دعا کردم براتون متقابلا التماس دعا دارم🙏برای بچه دار شدنم سه تا صلوات بفرستید لطفا🙏درخواست دوستی نمیپذیرم اگر مورد خاصی بود توی تاپیک هام بگید با هماهنگی درخواست.  و برای همسرم: چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز