طلاها بچه ۳ونیم سالمو فروختیم پولشو گذاشتیم رو پول مون ماشین خریدیم بعد پدرشوهرم صب تا شب میومد ماشینو میبرد مسافرکشی و ضایعات جمع میکرد باهاش.
من وقتی تو روزای گرم تابستون دخترم کلاس داشت زنگ میزدم بیا ما رو ببر کلاس.
شوهرم تا سرکارش دویاعت راهه میگفت بابا صبحا منو ببر.باباش میگفت استهلاک داره ماشین.ماشینم بیشتر وقتا میذاشت ردر خونه خودش نمیشد من ببرم شوهرمو.
ولی خودش هر اخر هفته ماشین مونو برمیداشت میبرد شهرستان ۶ ساعت مسافت رو استهلاک نداشت.
ما بعد از ۶ ماه ماشینو گذاشتیم بنگاه ک پولشو بذاریم رو پول خونمون و خونه رو عوض کنیم.
بنگاهی اشنای پدر شوهرم بود ۴ ماهه نصف پولمونو نداده.
د
من اومدم شهرستان با بابام برم سراغ بنگاهی و پولمو بگیرم . شوهرم اصن مرخصی نداره نمیتونه بیاد.
دیشب بابام زنگ زده پدرشوهرم بگع ب فامیلت سفارش کن اذیت نکنه ما رفتیم پول بچه ها رو بده
پدرشوهرم گفته اینا ماشین شونو از من گرفتند من نفرین شون کردم حالا گرفتار شدن ..
پدر شوهرم حتی یبار ۵ دقه ماشینشو تو عمرش ب شوهرم نداده ک شوهرم حتی رانندگی یاد بگیره .
وهرم تو۳۵ سالگی برا اولین بار نشست پشت فرمون ماشین اموزشگاه هیچی بلد نبود. حتی الانم میترسه رانندگی کنه. همچین بابایی داره ک خودش ماشین ب کسی نمیده ولی کلا ما زیر یک سال ماشین داشتیم همش دست پدرشوهرم بود حالام ک فروختیم میگه من نفرین شون کردم.
نفرین همچین ادمی ک نمیگیره ولی شاکی ام از اخلاقش . شما باشین چکار میکردین
راستی ب بابام گفته ب گدش پسرم برسون ولی من ک نمیگم چون شوهرم خیلی زحمتکش و بدبخته.هیچکسو نداره.فک میکنه باباش دوستش داره اگه اینم بگم سرشکسته میشه.
چندبارم قبلا گفتیم امروز ماشین نبر مثلا ما کار داریم ولی باز پرو پرو فرداش میومد میگفت سوئیچو بده