2777
2789
عنوان

مشکلم با مادرشوهرم

307 بازدید | 21 پست

سلام صبح بخیر. دوستان من حامله که بودم دانشگاه قبول شدم و رفتم ماه ۸ حاملگی ام در واقع ثبت نام کردم. الان پسرم ۶ سالشه. من خانواده خودم شهر دیگه ای هستن و اون زمان پدر خدابیامرزم درگیر بیماری بود و شیمی درمانی میشد. و بیش از ۶ ماه هم بهم مرخصی زایمان نمیدادن. خلاصه اتمام مرخصی رسید و من دنبال پرستار بودم واسه بچه بنده خدا مادرم حتی گفت من ۲ هفته ماه میام شهر شما کمک. ولی خانواده شوهرم دعوا راه انداختن و شوهرم رو پر کردن که حق ندارید بچه رو بدید به مادر زن و پرستار و....خلاصه بگذریم مادرشوهرم گفت خودم نوکرشم. خدا میدونه مادرشوهرم دو برابر پول پرستار گرفتن از ما به بهانه های مختلف اون چهار سال پول می‌گرفت. واسه تولد و عید و روز مادر میگفت سکه تمام بهم بدید🙃😗 منم نهایت احترام و تشکر رو ازش داشتم همیشه. الان که پسرم ۶ سالشه هر دفعه تنها پیداش میکنه میگه مادرت ولت کرد کوچولو بودی !!!! منم خوب توجیهش میکنم با پسرم حرف میزنم که منظور مادرجون این نبوده .ما هم بودیم دوست داشتیم.یه بارم به مادرشوهرم گفتم داد و بیداد و دعوا راه انداخت که نمک نشناس!!! خودشو میزد😐😐😐 شوهرمم از مامانش میترسه میگه وسواس نشو بذار هر چی میخواد بگه.بنظرتون چکار کنم. به بچه چی بگم.اعصابم خورده😭😭😭😭

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

بنظرم با پسرت صحبت کن

سعی کن انقدر به پسرت محبت کنی تا رابطش باهات عالی شه و حرفای مادربزرگش رو باور مکنه

میذونم کار بدیه اما من اگ جات بودم سعی میکردم مادرشوهرو از چشم بچم بندازم

البته خودم مادرشوهز ندارم فقط دوتا خواهرشوهر سلیطه دارم 

و قصدم همینه ... دلم میخواد بچمو کلا از این دوتا سلیطه دور کنم 


شب به حالت قصه براش تعریف کن کل ماجراهای بچگیشو حتی هدیه خریدن برای مادرشوهر تو همه رو خودت بارها و بارها به عنوان قصه شب براش بگو شیرین ماریاشو هیجان انگیز بگو که دوسداشته باشه یا کوچیک بود چشمات فلان تور بود لپات اینجوری بگو من عاشق بودن کلا اینقدر براش تعریف کن که وقتی مادرشوهرت چیزی گفت پیش بچه خنثی باشه

بنظرم با پسرت صحبت کنسعی کن انقدر به پسرت محبت کنی تا رابطش باهات عالی شه و حرفای مادربزرگش رو باور ...

دور نمیشن من یادم نمیاد خواهر شوهرم دخترمو بوسیده باشه نه محبتی نه هدیه ای هیچی ولی دخترم دوسش داره

چه بیشعوره

خیلی خیلی واقعا از دستش ناراحتم. من خودم حالیم هست که از زحماتش تشکر کنم به بچه ام هم گفتم. ولی نه اینجوری که ولت کردن من بزرگت کردم. امروز صبح بهم گفت تو بهم شیر چرا ندادی؟ گفتم دادم گفت مادرجون گفته مامانت وقت نداشت شیرخشک خوردی. من ۱۵ ماه شیر دادم. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز