از من خوششون نمیاد ، نمیدونم دلیلشو واقعا! مامانم انقدر پشت سرم بدگویی میکنه ! یا چون دخترم ! یا چی نمیفهمم
دیشب دو نفر از فامیلای مامانم اومده بود خونشون، مامانم گفت تو هم بیا، منم رفتم
بعد اون خانوما نشستن تا نزدیک وقت شام ، وقتی قرار شد شامو بمونن، چپ چپ نگاه کردنای بابام به من شروع شد! همچین با تنفر نگام میکرد !!!! که قراره منم شام اونجا باشم!!!
یعنی قفل کرده بود روی من و منو چپ چپ نگام میکرد
بعدشم برادرم قرار شد از بیرون کباب بخره ، هی زنگ میزد میپرسید چی بخرم! از کجا بخرم! چرا نگهشون داشتید! الان تو این گرونی چی بخرم!!انگار اونجا خونه ی منه! و اونا مهمونای من!!!!برادرم مجرده و با پدر و مادرم زندگی میکنه
وضع مالیشون تووووپ، اصلا مشکل مالی ندارن
ولی فهمیدم زورشون میاد خرج کنن دیگه ، مخصوصا حالا که من اونجا بودم ، دنبال بهانه بودن
خلاصه یه کم بعد برادرم زنگ زد گوشیه دخترم، گفت گوشیو بده مادرت! میگم بله؟ میگه تو کارتام حتی یه ریال ندارم!!!! پول شام شد دوونیم میلیون تومن!!!!
فهمیدم میخوان از من بتیغن!!! در حالی که تمام حساب بانکی ها و کارت بانک های بابا و مامانم دستشه، و اگر واقعا کارتهای خودش خالیه میتونست از اونا برداره
منم گفتم همراه بانک ندارم الانم نمیتونم از خونه بیام بیرون ماشینم خرابه