نه امروز کار هارو مرده داده آژانس آورد
ظهر گوشیم زنگ خورد ناشناس گفت من آژانسم از فلان جا پارچه برش خورده آوردم رفتم جلو در... میگفت اون یارو خیلی عصبانی بود با حرص کارها و مینداختی تو ماشین
تو دلم گفتم اگه زن شما هم بره ج نده بازی از این بدتر میشدی