پسر یکسالم قرص خورده حالا بیمارستانم گفتن شیر ندم حالش بد میشه سینم پر شیره سفت شده داره میریزه خیلی دردناکه
داشتم فکر میکردم اگ بلایی سرش میومد دوراز جونش منم دق میکردم میمردم همون لحظه که اون تو بیهوشی بود و دکترا بالاسرش یه آقای بدحالی کنارمون بود دخترش جیغ میزد و گریه که نمیر بابا من پاهام سست شد حالم دست خودم نبود یه لحظه ب نبودنش فک کردم داغون شدم خدا برا هیچ مادری نیاره انروزو
عاقبت سپردن بچه به پدر برام بد تموم شد خدا خودش رحم کرد بهمون😭