داداشم میگه بچه بودم شب خونه ی مادربزرگمون خوابیده بودیم میگه تو اشپزخونه یه سایه ی سیاه هندسی دیدمب ...
بچه ها جن که چند ضلعی نامنظم نیست
پس چی بوده؟!
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم بدنم خیلی کبود میشه رو شکمم انگار مکیده شده و بازوهام و اینکه تا حالا دوبار خواب دیدم ج. ن دار ...
من خواب رابطه نداشتم ولی بدنم بیشتر اوقات پاهام کبود میشه از تو مجردی،دکترها رفتم آزمایش هم گرفتن ولی چیزی نبود،دوتا دعانویس هردوشون خودشون گفتن تو بدنت جن رفته ک کبود میشی،یکی ک گفت خارج کردم ولی ی سال بعد دوباره رفتم پیش یکی دیگه باز اونم گفت بدنت کبود میشه ولی جن بیرون رفته هنو یکم اثرش باقی مونده،تازه ی ماه نشده رفتم ببینم خوب میشم. ولی طلسمو جادو همینجوری باطل نمیشه باید حتما رفت تا باطل کنن
من۱۲سال زندگیمو باختم چون اعتقادی ب دعا و طلسم نداشتم
[QUOTE=367507417]شاید همون ج ن هست خودشو تبدیل کرده[/QUOTE
😫
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
توی خواب بودم فقط وقتی کشیده شدم دیدم روبه روم دیواره میگم با خودم میگفتم چی شد هنوزم که بهش فکر میکنم فقط به علتش فکر میکنم ، تا قبل این اتفاق فکر میکردم اجنه نمیتونن به انسان دست بزنن یعنی کسی تعریف میکرد باور نمیکردم خیلی دوست دارم یه روز بدونم چرا اون اتفاق افتاد
توی خواب بودم فقط وقتی کشیده شدم دیدم روبه روم دیواره میگم با خودم میگفتم چی شد هنوزم که بهش فکر میک ...
مطمئنی بیدار بودی؟
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا