همین احرام مصر ماوراطبیعه هستن و خیلی چیزای دیگه که بگم شون بهم حمله می کنن خیلی چیزا که از قدیم بوده از کتاب های اموزشی حذف شدن
کاش چشمان مرا خاک کنید ... تا نبینم که چه تنها هستم...یک لحظه از انسان شدنم هست که ان رانمی توانم هرگز بدون وحشت بخاطر بیاورم، زمانی که برای اولین بار صدای تپش قلبم راشنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توامان نوید مرگ و زندگی را میدهد با ترس و تشویشی غریب به شگفتم می اورد، انها همه جا ساعت نصب کرده اند. اما چطور می توانند چنین ساعتی با ثانیه شماری سریع که تمام ثانیه های زندگی را همراهی می کند ، در سینه شان حمل کنند.!
یکی از اقوام درجه یک به مدت ی ساله جنون پیدا کرده در حد اینکه هر کسی نزدیکش بشه فش بارونش میکنه ولی بخاطر نقص عضو نمیتونه کتک بزنه مثلا بی هوا میخنده یا پامیشه میرقصه حالش خیلی بده آخرین بارکه دیدمش کلی بد و بیراه نثارم کرد دیشب خواب دیدم گرفته منو و بزور داره باهام رابطه برقرار میکنه ، بیچاره دختر هم هست از دیشب که این خوابو دیدم ترسم ازش چن برابر شد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ترس نداره،اتفاقا جالبه ...برو یکم تحقیق کن،حتی جنازه آدم فضایی تو آمریکا پیداشده، کل فیلما و برنامه هایی ک از آدم فضایی میسازن از رو شکل اونا هست،آدم فضایی واقعیه،حتی پیام هم فرستادن برا کره زمین ولی ن ا سا ا بخاطری ک مردم نترسن اطلاع رسانی نمیکنه
حتی گاهی آدمارو بخودشون میبرن ب فضا،و بعد از چندین سال برمیگردونن.ادمایی بودن ک ادعاکردن آدم فضایی اونارو برده
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
چند شب پیش خواب میدیدم تبدیل به پرنده شدم و دارم از دست یه پرنده ی وحشی فرار مبکنم
انقد پرولز کردم از روی دریا گذشتم تا رسیدم به سرزمین های اونور دریا
کلا خوابهای این مدلی
نمیدونم دلیلش چیه کسی میدونه بگه
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
باز باران با ترانه با گوهر های فراوان. می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستان های نهانی راز های زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هرجا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا
خواهرم تو نیشابور کتاب میفروخت ی مدت ی پیرمرد ژولیده رو چندباری میدید ی دفه سانویجشو باهاش نصف کرده ابجیم،و باهاش شرو ب حرف زدن کرده، ابجیم میگه پیرمرده فیلسوف بود نمیدونم چی بود میگه انقد کله اش پریود ک نگو،گفته منو نیگانکن الان مثه گداهام،گفته من کل ثروتمو تو راه علم خرج کردم، حتی تو زمان دوبار سفر کردم و از گذشته و آینده چندتا چیز گفته ب ابجیم، ابجیم میگه اصن معلوم بود بی سواد نیس،از علمو تکنولوژی حرف میزد،میگه چندبار دیگه هم کنار پمپ بنزین دیدمش ولی وقت نداشتم برم پیشش.الان ابجیم دیگه ازون شهر رفته