؟؟؟
چقد تلاش کردین
خدارو شکر هرچی خاستم رسیدم
فقط شخص خاصیو دوس داشتم ولی الان میگم بار خدارو شکر نشد
شوهر
خیلیی
کسیو دوست داشتم بهش گفتم و اون گفت بمن حسی نداره...مونده تودلم که چراگفتم این یکم اذیت کننده اس برام
درسم هنوز تردید دارم..انگیزم ب شدت ضعیف‌شده
نداشتن پدر بزرگ ترین حسرت و عقده زندگیمه
همه چی شکر خدا خوبه.خدایا شکرت.
ولی از اینکه نشد برم سرکار همیشه ناراحتم.
هم بخاطر یچه،هم اینکه کسیو نداشتم از سمت خانواده حمایتم کنه.
دلم میخواست یه زن خیلی زیبا بودم بخاطرش معروف می شدم پولدار می شدم با یه جنتلمن ازدواج می کردم...زن هایی که اسمشون میره تو لیست زیباترین زن های جهان
ولی الان حتی معمولی ام نیستم انقد تنهام تو ذهنم یه همسر خیالی دارم
ماشین بخرم
کمپ بزنم
تقریبا هیچی
البته تا چند وقت پیش داشتم خواسته ایی که هر چقدر میدویدم بهش نمیرسیدم ولی الان رسیدم 🥲
یبار دیگه پدربزرگم رو بغل کنم
گوشی ای که قلم داشته باشه. اس های اولترا که خیلی گرونن.تا خواستم پول جمع کنم بخرمش گرون یا قدیمی شد
رشته ی مورد علاقه شغل مورد علاقه موسیقی رقص آزادی رفیق داشتن معاشرت با آدما همشونو پدرم ازم گرفت
زیادم تلاش کردم انقدر که دیگه برای ادامه نه نایی دارم نه ذوق و شوقی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز