بدترین خاطره عمرم بود
سال ۱۴۰۰ بود ک بچم ب دنیا اومد
دوتا امپول فشار بهم زدن از ۳ صبح تا ۷ صبح فقط جیغ میزدم
حنجره ام پاره شد از بس جیغ و فریاد زدم
با اینکه دکترم خوب بود و توی بیمارستان خصوصی بودم ولی اصلا آمادگی طبیعی ب دنیا اوردن بچمو نداشتم
انقدر بهشون التماس کردم سزارین کنن ولی گفتن نه تو لگنت خوبه و قدت هم خوبه میتونی
بیچارم کردن تا بچم ب دنیا اومد