از بچگی عاشقش بودم میدونست اومد تو زندگیم اذیتم کرد ازارم داد
از لج عشقش اومده بود تو زندگیم(: میخواست حرص اونو دراره
بازیم داد
گفتم ان شاءالله همون بلا سر خودت بیاد من از نمیگذرم ن این دنیا ن اون دنیا دو سال تموم زجر کشیدم
کاش لال میشدم نفرین نمیکردم منه خر خدایا نکنه خداجونم ن
امروز دیدمش چقدر شکسته و پیر شده بود بمیرم برات
لاغر شده صورتش رفته تو زیز چشاش سیاه شده گود شده
شنیدم ی ماه پیش خودش از اون دختره جدا شده
دارم دق میکنم بچه ها چیکار کنم امروز دیدمش کاش نمیدیدم کاش
کاش بیاد دوبارع اذیتم کنه اما اینجور نباشه دارم زجر میکشم اشکم بند نمیاد