مغازه لوازم خانگی باباش روبه رو دانشگاه مابود از اونجا رد میشدم منو میدید
میگفت از همون اولین بار که دیدمت عاشقت شدم ولی چون اکثرا بابام میومد دنبالم خجالت میکشید تا اینکه یه روز بابام نبود بیاد دنبالم مجبور شدم با تاکسی بیام خونه ایستاده بودم یهو دیدم اومد سمت و ..... ادامه ماجرا🤣🤣