نمیگم مهم نیست اما معتقدم مرگ بالاخره یه چیز کاملا طبیعیه و همه یه روز میمیرن
درکل قانون طبیعته و نمیشه کاریش کرد
نسبت به مریضیا هم همین حسو دارم
یکی از نزدیکام یه بیماری خیلیی بد گرفت که امکان مرگش بود ولی واقعا عادی بودم
گفتم حالا انشالله دوباره خوب میشه یا نمیشه دیگه
حتی نگران هم نشدم کلا برام مهم نبود با اینکه مشکلی باهاش ندارم و دوسش دارم
نسبت به پدر و مادر قبلا خیلی ترس داشتم از مرگشون
ولی الان حدود ۳۰ درصد میترسم
کلا خنثی شدم نسبت به مرگ و میر
داغ عزیز هم دیدم...یعنی میخوام بگم حسش کردم قبلا
ولی حتی برای اونم فقط لحظه اول اشک تو چشام جمع شد و تمام...
چون سنش بالا و بیمار بود معتقدم مرگ براش لازم بود
حالا من عادیم یا نه 😑
چون خانوادم و نزدیکانم به شددددددت ادمای احساساتی و وابسته این...یعنی بخاطر مرگ پسرخالشون بالای ۷ساله که هنوزم ناراحت و عزادارن و حرفشو میزنن