سال96عصر بود که من این تجربه رو دیدم
من به قرآن احترام میزاشتم ولی یه وقتایی شک میکردم که این کتاب مقدسه
خلاصه عصر بود همینطور سرمو گزاشتم رو بالشت ت اتاق بودم که همونجا خابم میبره خواب دیدم چنتا دختر محجبه و چادری دارن میرن مسجد رفتم پیششون سوال کردم کجا میرین گفتن داریم میریم مسجد کلاس قرآن من یه بی احترامی بد ب قرآن کردم و گفتن نرین و بیاین بریم ب سوی کارهای بد ک نمیگم حالا چ کاری همون لحظه یهو یه چیز مثل دست تا تونست زد ت چشام ک من از خواب پریدم ک ت بیداریم چشمام داشت از درد داشت میزد بیرون