اینجا معلم یا دانش آموز دبیرستان داریم سوال داشتم

آیلین_ali

عضویت: 1400/02/26

تعداد پست: 7354

ممکنه

ولی باید دلیل نرفتنش مشخص بشه

سلام🙋🏻‍♀️من مهرسام ۱۷ سالمه🤭نامزد علی اقامونم😌😂❤️

1403/10/18

|

18:40

matinam1386

عضویت: 1403/07/04

تعداد پست: 317

اگه ثبت نام تکمیل نباشه، تا قبل امتحانات باید تکمیلش کرد. بعدشم باید نمرات نوبت اولش مشخص باشه.

۱۷ ساله، از ناکجاآباد.

1403/10/18

|

18:40

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5248

فکر نکنم چون انضباط کم میشه باید ثبت نام قطعی میشد

اگه دلیل موجه داشته باشه چی ؟ اموزش پرورش قبول نمیکنه؟

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1403/10/18

|

18:41

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5248

اگه ثبت نام تکمیل نباشه، تا قبل امتحانات باید تکمیلش کرد. بعدشم باید نمرات نوبت اولش مشخص باشه.

تا قبل امتحانات نوبت اول یا دوم ؟

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1403/10/18

|

18:42

matinam1386

عضویت: 1403/07/04

تعداد پست: 317

تا قبل امتحانات نوبت اول یا دوم ؟

دوم.

۱۷ ساله، از ناکجاآباد.

1403/10/18

|

18:43

matinam1386

عضویت: 1403/07/04

تعداد پست: 317

این موضوع خیلی حیاتیه. از خود مدیر مدرسه بپرسید راهنمایی میکنه. اینجور سوالات رو داخل نی نی سایت نپرسید.

۱۷ ساله، از ناکجاآباد.

1403/10/18

|

18:44

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5248

دوم.

اگه تا اون موقع تکمیل کنه اجازه میدن ؟

یعنی هیچ راهی شرایط استثنائی نداره ؟

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1403/10/18

|

18:44

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5248

این موضوع خیلی حیاتیه. از خود مدیر مدرسه بپرسید راهنمایی میکنه. اینجور سوالات رو داخل نی نی سایت نپر ...

باشه ممنون از شما

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1403/10/18

|

18:45

matinam1386

عضویت: 1403/07/04

تعداد پست: 317

اگه تا اون موقع تکمیل کنه اجازه میدن ؟ یعنی هیچ راهی شرایط استثنائی نداره ؟

میترسم اشتباه راهنماییتون کنم. نمیدونم چی بگم ببخشید.

۱۷ ساله، از ناکجاآباد.

1403/10/18

|

18:45

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5248

ممکنهولی باید دلیل نرفتنش مشخص بشه

ممنون ازتون

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1403/10/18

|

18:45

duddufffihh

عضویت: 1402/01/10

تعداد پست: 4728

اگه دلیل موجه داشته باشه چی ؟ اموزش پرورش قبول نمیکنه؟

اگه ثبت نام حتمی بود سما وقتی از اول سال مدرسه نرفتید پیگیر میشدن و زنگ میزدن بهتون پس اصلا شمارو جزو دانش آموزان اون مدرسه حساب نمیکنن

خدایاشکرت❤️برای رسیدن به موفقیت دخترم یه صلوات میفرستی❤️از ۱۴۰۳/۶/۲۱ شروع کرد ایشالا سال دیگه ۱۴۰۴/۵/۱۴ سر بلند بشه و خبر خوب رو تاپیک بزنم❤️🥺آقایون درخواست دوستی ندید ❤️دوتا دختر ۱۵ و ۱۷ ساله خوشگل دارم 🥰

1403/10/18

|

18:46

مدیر استارتر

عضویت: 1401/04/15

تعداد پست: 5248

اگه ثبت نام حتمی بود سما وقتی از اول سال مدرسه نرفتید پیگیر میشدن و زنگ میزدن بهتون پس اصلا شمارو جز ...

مشکل من نیست یکی از اشناهای درجه یکم هستن

ولی اطلاع دارم تا همین یه هفته پیش هم از مدرسه پیگیر شدن و زنگ زدن

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)

1403/10/18

|

18:48