خانما نمیدونم باور کنید یا نه ولی من و شوهرم وقتی دخترم کوچیک بود ،تو شهرستان بودیم،که شب ساعت ۲ اینا شوهرم رفت دستشویی ،دستشویی تو حیاط بود بعد با عجله منو صدا زد گفت سفینه نمیدونم باور کنید یا نه ولی بعد ده سال هنوز بقران یادمه دقیقا شبیه سفینه بود ،رفتم خواهرامو صدا بزنمو اومدیم دیدیم نیستش ،حالا دخترم ۱۵ سالشه ،دیشب تو خواب هی هذیون راجب همون شب میگفت با اینکه اون موقع بچه بود و اصلا چیزی ندید ، یه مدت اصلا راجبش حرفم نزدیم که بخواد تو ذهنش باشه،میگفت که اونا اونشب بخاطر من اوندن و مدام میگفت نه من نمیخوام بیام،شاید فکر کنید دروغ میگم ولی بخدا راسته ، همش تو فکرشم صبح که بیدار شد ازش پرسیدم گفت چیز یادم نیست