داستان توی بندره که خیلی حالمو خوب کرد. بندریا رو دوست دارم.
یه دختر از بچگی عاشق پسر همسایهشونه که برادر دوستشم هست. پسره میره هند برا تحصیل. چند سال بعد که برمیگرده یه کثافت کامل شده. دختره نوجوونه نمیفهمه. خودشو بدبخت میکنه و با پسره عقد میکنه. پسره برمیگرده هند و طی جریاناتی دختره هم میخواد دنبالش بره به صورت قاچاق. یه پسره هم هست که سالهاست عاشق دخترهس. میره دنبالش بهش کمک میکنه. دختره از پسری که عاشقشه طلاق میگیره و با این یکی پسره ازدواج میکنه. دوستش نداره ولی کم کم عاشقش میشه. ولی پسر اولیه سر جریاناتی برمیگرده که انتقام بگیره از برادر دختر و گند میزنه توی زندگی دختره.
انقد حرص خوردم که نگو. ولی آخرش خوب بود.
فقط فکر کنم بحث شرعی و حقوقیش اشتباه بود. چون یه کتاب دقیقا برعکس این خونده بودم قبلا. نمیدونم کدوم درسته.