دیشب خونه مادربزرگم خوابیدم

و منی که با این تاپیک آه کشییدم....

آرزو دارم تکرار بشه برام برم پیش مادربزرگم بخابم ی اتاق دنج قدیمی داشت عاشق اتاقش بودم اصلا خابیدن تو اون اتاق قشنگ بود شیرین بود 

بیدار میشد میگفت روله بلند شو نمازتو بخون خروسا زودتر نماز میخونن

روحت در آرامش مادربزرگ مهربانم

میرفتی پشت سرش نماز میخوندی ، بعدشم ازش میخواستی یه قصه قدیمی برات تعریف کنه ، اونوقت مزه ی امشب تا همیشه برات میموند ، خیلی زود دیر میشه

مسکن با چایی

بعدم برای خواب میرفتی تو اتاق یا هال .. هر کدومش که نزدیکشون نبوده

مادربزرگت پس کی میخوابه؟

خدا رحمت کنه همشونو 

من بچه بودم همیشه میگفتم مامانبزرگم هیچوقت نمیمیره مطمئنم همیشه زنده می مونه هیچوقت تصور این روزارو‌ نداشتم که یروز اینقد دلم تنگ بشه براش که شبا یواشکی باهاش حرف بزنم و گریه کنم التماسش کنم بیاد تو‌خوابم 

کاش تو همون بچگی میموندیم 

چه فضای اروم و دلنشینی...

دلم مادربزرگ اینجوری خواست. 

مادربزرگ من سالی که کنکور داشتم فوت کرد زنده نموند نتایج بیاد.

خیلی برام دعا میکرد که قبول بشم.

ازش میخواستی دعات کنه

مطمئن باش دعاش برات میگرفت😅

ساعت 4 نیست اذان 6 صبحه 

خدا رحمت کنه رفتگان شما رو هم....

من مادربزرگم ۴سال آخر افتاده شد

آخ از حرفاش که میزد حمومش میکردم میگفت از خدا خاستم زمین گیرم نکنه آخرش ذلیلم کرد

دلم اول صبح شکست براش 😭

همین خاطره ها ادمو داغون می‌کنه 

مامانبزرگ منم سکته مغزی کرده بود یه سال رو‌ تخت موند کلا آب شد بدنش شد مثل یه بچه،قبل زمین گیر شدن لکنت گرفته بود آخرین بار دیدمش بهم گفت بنظرت خوب میشم؟گفتم اره فقط به خودت برس‌.عاشق بابابزرگم بود،بابابزرگم یبار خواست بلندش کنه جابجاش کنه افتاد کمرش شکست و خودشم زمین گیر شد 

آذر ۹۸ بابابزرگم رفت و اسفند همون ۹۸ هم مامانبزرگم😔کاش بچه های الان قدر این نعمتاشونو بدونن 

چه سخت...

روحشان در آرامش