یه لحظه بیایین

همه ی مردها رو نمی‌دونم اما درمورد همسر من، این روش خیلی درسته. چون وقتی زیادی بهش محبت میکنم، ازم دور میشه.کلا برعکسه. اینم برمیگرده به کودکیش ، چون مادرش زیاد بهش محبت نکرده، الگوی غلط ایجاد شده توی ذهنش. منم باید براساس الگوی اون رفتار کنم که بهم جذب بشه.

پس یعنی میگین چیزی نیست؟

بعد از اینکه اینا رو بهم تعریف کرد، منم دو تا سوال ازش کردم، ناراحت و عصبانی شد و فرداش بهم گفت میشه دیگه درمورد محل کارم حرف نزنیم؟ می‌گفت بهم اعتماد کن، بذار کارمو بکنم. داخل این حرفاش به نظرتون چیز مشکوکی نیست؟

دوسال نه. میگم دو تا سوال ازش پرسیدم درمورد جزئیات ماجرا.

باشه ممنونم

گوشیشم خودش اومد برد🥴

آخه میدونین چیه؟ شوهرم در کل زیبایی و این چیزا مدنظرش نیست. بیشتر جذب زنهای پولدار میشه. قبلا باهم کار میکردیم، یه زن پیر پولدار میومد مغازمون. این زنه نمیدونست ما زن و شوهریم، برا همین گیر داده بود به شوهرم. میومد می‌گفت آقای فلانی کجاست؟ بعد می‌رفت باهاش حرف میزد الکی. به شوهرم هشدار داده بودم که این خانوم نیتش خرید و این چیزا نیستا، شوهرم بهم می‌گفت شکاکی. حتی چند بار که بهش هشدار دادم، هر بار باهام دعوای بدی کرد که تو مغزت ایراد داره برو روانپزشک درمان شو، به همه شک داری مریضی و از این حرفا . منم میگفتم من نمیگم که تو آدم بدی هستی، من میگم طرف میخاره.من زنم، میفهمم. بعد کلی فحشم میداد زنگ میزد به بابام می‌گفت بیا دخترتو بردار ببر. الکی الکی ، یه دعوای شدید راه مینداخت. بعد یه روز که من مغازه نبودم ، فرداش اومدم دوربین رو نگاه کردم. دیدم این زنه اومده مغازه الکی یه چیزی سفارش داده به شوهرم که تهیه کنه . بعد شمارشم داده به شوهرم، شوهرم هم توی گوشیش سیو کرده شماره اون خانوم رو. شوهرم بهم نگفته بود این ماجرا رو.من خودم فهمیدم. بعد روزی که بار اومد برامون، گفتم بده خودم زنگ بزنم بیاد وسایلشو تحویل بگیره. بعد زنگ زدم به زنه، بیشعور سرم داد زد که قرار بود آقای فلانی زنگ بزنه، تو چرت زنگ زدی؟ بعد میگم چه فرقی داره؟بیایین وسایلتونو ببرین.بعد میگه نخیر من نمیام اونجا، آقای فلانی قرار بود وسایل رو بیاره خونه ی من و بچینه توی انبار خونه ام . گفتم ما اجازه نداریم از فروشگاه خارج بشیم، مشتری باید خودش بیاد ببره. بعد لا به رای حرفام گفتم آقای فلانی شوهرمه، گفت عههههه بعد قطع کرد. به شوهرم گفتم وقتی بهت هشدار میدم، آدم باش به حرفم گوش کن و چیزی رو ازم مخفی نکن. بعد می‌گفت من چه بدونم اینجوریه. گفتم اونو من تشخیص میدم، تو باید به حرف من گوش کنی.من همون اول فهمیدم طرف منظور داره.تو متوجه نیستی.(حالا نمیدونم شوهرم توی این مدت واقعا نفهمیده بود طرف منظور داره یا میدونست و خوشش اومده بود..)

بله گوشیش که مونده بود خونه، اومد خودش برد.

آخه زن پولدار و خوشگل و جوان چرا باید از همسر من خوشش بیاد؟ شوهرم مگه پول داره؟ نه. یه دونه همون پیرزنه بود گیر داده بود به شوهرم که اونم اگه من پیش شوهرم نبود ، واقعا نمی‌دونم چه اتفاقی قرار بود بیوفته. چون می‌دیدم شوهرم اصلا به حرفم گوش نمی‌ده و عمدا میاد با طرف حرف میزنه. همیشه هم بهم میگه زن فلانی پولداره ، زن فلانی باباش پولداره، زن فلانی شغلش خیلی توپه درآمدش توپه، به شوهرش پول میده. از این چرت و پرت ها. منم میگم مگه وظیفه زنه که پولدار باشه؟ این وظیفه ی شوهره. اما توی ذهن اون برعکسه کاملا.

منم بابام پول میده بهمون، ولی آقا انتظار داره بابام خونه ماشین هم بخره برامون. این طرز فکرش یعنی مادیات بیشتر از معنویات و احساسات براش ارزش داره.

قبل از من عاشق یکی بود، طرف وضع باباش توپ. خیلی پولدار. ندادن بهش. می‌خوام بگم رفته دنبال آدم خرپول ولی ندادن بهش. الآنم فکرش فقط پوله.