جاریم بود ...تو مراسم ختم پدر شوهرم دست ب هیچی ک نزد آبرومون برد فقط دنبال غذا بود ..سری میومد غذاشو میگرفت میرفت با بچه هاش ی گوشه مینشست میخورد ..این هیچ
وای مامی نکرده بود بچشو شاش میکرد اینور اونور 🤢🤮🤮🤮
شوهرم کفری شده بود چند بارم ب داداشش (شوهر جاریم)تذکر داد خانمت جم کن ببر خونت ...وای چندشه