نامزدمم خونمون بود بعد واسه شام داشتم از کنار آشپزخونه رد میشدم دیدم یه بشقاب جدا گذاشته رو میز و داره توش چند تا قطره از یه قوطی میچکونه اما خب فکرشم به ذهنم نرسید اونم ندید من اونجام...
موقع شام دیدم همون ظرفو به من داد آخه طرحش فرق میکرد با بقیه ، شک کردم بش گفتم چرا گفت دیگه همینجوری از تورو تو اینجا کشیدم ، گفتم من شام نمیخوام یهو گفت نه بیا ببین خوشمزه شده و بزور میخواست قاشقو بچپونه تو دهنم که نامزدم خیلی خیلی باهوشه و سریع فهمید و طی یه حرکتی اومد منو گرفت کشید کنار 😔، از اونموقع تا حالا دارم گریه میکنممممم😭😭😭
ساعت پنجی یه تاپیک سممون نشه؟😐😂