خودم یه بار با خواهرم دعوا شد رفتم تو اتاقم درم بستم رفتم زیر پتو خواهرم اومد تو اتاق برق و خاموش کرد و رفت بعد یه صداهای عجیبی میومد گفتم حتما خواهرمه سرم و از زیر پتو آوردم بیرون هیچکس نبود دیگه فرار کردم از اتاق😂
یه بار نصفه شب داشتم رمان میخوندم احساس کردم از گوشه چشمم یچیز سیاهی تکون میخوره برگشتم دیدم یه دود سیاه رنگ رفت تا سمت ریسه ای که کشیدم محو شد ریسه هم قشنگ تاب میخورد 🙃
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.