گفت که من از تو خیلی انتظار دارم و فک نمیکردم حالمو نپرسی
تو محکومی به دیدن من و خندید
منم گفتم صرفا شرایط زندگی سخته وگرنه کی بهتر از شما
بعد ته تمام حرفاش گفت البته که تو همیشه متکبر و مغرور بودی
من با درونگرا بودنم خیلی حال میکنم
لذت میبرم
خیلی صفت غیراجتماعی بودن رو بهم دادن
ولی محل نمیدم
مهم سلامت روان خودمه دیکه
منم اصلا اذیت نمیشما. خب مدلم اینه. خیلیم خوب
الکی برم بااین و اون وقت بگذرونم ک چی
همونو صرف خودم میکنم
فقط از بقیه ک دلخور میشن یه کم ناراحتم. مثلا مامانم ک خواهدم هرروز بهش زنگ میزنه ولی من ۳،۴ روز ۱بار
مادرشوهرم ک زنگ میزنه بهم ولی من اصلا. قبلا هفته‌ای ۱بار می فتیم خونشون چون خیلی نزدیکن الان یهو می‌بینی ۳هفته ۱ماه گذشته هیییچ خبری ازشون ندارم
برادرم من زنگ نمیزنم اونم نمیزنه چون فکر میکنه من از قصد نمیزنم
اینارو چیکار کنم؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
21 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز