امشب با مامانم رفته بودیم خونه پدرشوهرم.. بابام همیشه قهوه خونه میشینه برگشتی تا رسیدیم ب قهوه خونه ب شوهرم گفتم نگه دار بابا رو سوار کنیم نگه نداشت رد شد گفتم چرا نگه نداشتی گفت ۱۰بار گفتم قبلش بهش زنگ بزنید.(چون چندباری همسرم نگه داشت و بابام گفته بود نمیام و دارم بازی میکنم تو برو) خیلی ناراحت شدم😔😔 دلم واقعا ب درد اومده. خونه هم شوهرم با بابام خیلی عادی رفتار کرد انگار اتفاقی نیوفتادن. ولی من همچنان دارم گریع میکنم و میشنوه ولی بدون حرف زدن خوابید😭
طلاق
انگار دلت میخواد گریه کنی الکی خب گریه کن
شوهرت کار خاصی نکرده چند بار وایستاده بابات نیومده گفته دیگ وای نیستم مگه راننده شخصی خانوادته
سر چیزهای الکی گریه نکن که گریه کردنت عادی بشه براش
حرف بدی هم نزده، با توجه به رفتار قبلی پدرت واقعا بهتر بود قبلش زنگ میزدی
خب دلیل گریت چیه من متوجه نشدم
بابات رفیق بازه؟؟؟
چ شوهرت بی ادبه به درد نخوره
من متوجه نشدم راستش الکی داری خودتو عذاب میدی حق با همسرته
وقتی اخلاق شوهرت اینه اصلا نکو بابامو وردار بابای شما نیاز به داماد نداره که سوارش کنه گریه هم نداره ولش کن
عزیزم ول کن واسه چی الکی گریه کنی شوهرتم یکم حق داره بی تفاوت از این جریان گذر کنین تو بگیر کنارش بخاب گریه هم نکن
شماها مگه پدر و مادر تون با خانواده ی شوهرتون رفت و امد شب نشینی دارین؟؟؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز