2777
2789

من تا مجردم بودم که خانواده پدریم هر بلایی سرمون آوردن پدرم سکوت کرد و ما هم شدیم یه تو سری خور و ....

گذشت تا ازدواج کردم ، چند تا از عموهام که اصلا دعوتم نکردن خونشون ( تا مجرد بودم هر جور بود رابطه داشتیم) 

یه سریاشون قهر کردن به دلایلی که خودشون می‌دونن و ما نمی‌دونیم ( چون من قبلاً نامزد پسر عموم بودم و بهم زدم) 

گذشت تا بعد از ازدواجم، یه عروسی دعوت شدیم ، دختر یکی از عموهایم گفت بیا خونه ما آرایش کنیم و آماده شدیم و تو لباس منو ببند ( مامانم بلد نیست) 

منم بعد از آرایشگاه رفتم خونه شون، شوهرم زنگ زد که اگر کارت تمام شد بیام دنبالت، دختر عموم گفت نه نیاد بیا با هم بریم تالار ، گفتم باشه 

عموم اومد خونه و زن عموم رفت به عموم گفت ، عمومم با صدای بلند گفت به من چه، من نمیبرمش، هر کی قول داده خودش ببرش، منم شنیدم و پیام دادم شوهرم بیاد دنبالم

به دختر عمومم گفتم بابات اینو گفته و .... هیچی نگفت

بعد از اون تصمیم گرفتم دیگه با هیچ کدومشون در ارتباط نباشم ، نه اینکه دشمنی کنم ، اما وقتی بدونم  خونه پدرم هستن هم نمیرم 

بعضی اوقات که کارهاشون یادم میاد میگم خدایا اینهمه من با این خانواده اذیت شدم که حقم نبود 

سکوت کردم بازم اذیت کردن، عین یه دشمن با من و مامانم رفتار کردن 

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

منم خیلی توسط خانواده شوهرم اذیت شده ومیشم.منم یاداوری گذشته اعصابم راشدیدبهم میریزد.خدانگذره ازهمشون.سره عقدم عروسیم جهازم زایمان اولم خون بدلم کردن.توی دوره همی هاشون خون بدلم کردن.هیییییی هنوزم پبششون هستم.بخاطرشوهر احمقم

درکت میکنم من بطور کامل از زندگیم حذفشون کردم فقط بع بعضیهاشون ی سلام خشک خالی میدم اوتم با سردی و ب ...

الآنم من واسم مهم نیستن 

از اینکه تو مراسم یکی از عموهامم گریه کردم از خودم ناراحتم

میگم اینهمه سال اذیت کردین، الان نسل و بر نسلتونم بد ذاتن

من نمی‌دونم چرا باید اذیت میکردن، چرا باید الان اینجور بی احترامی کنن

الآنم من واسم مهم نیستن از اینکه تو مراسم یکی از عموهامم گریه کردم از خودم ناراحتممیگم اینهمه سال اذ ...

اشکال نداره که گریه کردی بخاطر اینه که دلت مهربون 

خود من الان اگر دایی یا عمو یا یکی از نزدیکانمو ببینم بغض میکنم و شاید گریه هم کنم این فقط بخاطر دل مهربونمه که اینجوری میشم از اینکه باهشون سنگ شدم ناراحتم اونا اگر دنیا رو بهم بدن دیگه دلم باهاشون صاف نمیشه 💔

اشکال نداره که گریه کردی بخاطر اینه که دلت مهربون خود من الان اگر دایی یا عمو یا یکی از نزدیکانمو بب ...

من خیلی سعی کردم تو شادیاشون یا تو غمشون بدون ذره ای کینه شرکت شدم و همراهشون باشم 

اما انگار وظیفه م شده ، هر کاری هم کنم بازم هیچ مهر و محبت از طرفشون دریافت که نمیکنم، بی احترامی و دو پچ هاشونم به گوشم میرسه 

منم دیگه حوصله شونو ندارم ، میگم دوری و دوستی 

هر جا هستن خوش باشن، حداقل نبودنشون واسه من بهتر از بودنشونه

من خیلی سعی کردم تو شادیاشون یا تو غمشون بدون ذره ای کینه شرکت شدم و همراهشون باشم اما انگار وظیفه م ...

کار خوبی میکنی 

متاسفانه ادمای خوب و مهربون همیشه ضربه میخورن و کسی قدرشون نمیدونه..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز