دیروز ماشینم خراب بود شوهرممنبود مجبور شدم زنگ بزنم امداد خودرو بیاد وقتی اومد جلو ماشین رو کامل برد بالا یعنی جوری بود که آدم جرات نمیکنه بشینه تو ماشین .. اتفاقا یه پسره بسیار مودب و درست همش هم میگفت خواهر
خلاصه منم سوار ماشینش شدم رفتیم دم در مکانیکی
از قضا یه مرد از اون مذهبیا هم منتظر بود تا مکانیکه بیاد وقتی دید من از ماشین امداد خودرو پیاده شدم خدا شاهده چنان با خشم منو نگاه میکرد انگار مثلا خلاف کردم یا لختی اومدم بیرون این بنده خدا هم ماشینو پیاده کرد منم رفتم پیشش که حسابش رو با گوشی واریز کنم زیر چشمی حواسم به این یارو بود غضبناک رو نمیدونم چجوری شما توصیف میکنید این غضبناک واقعی منو نگاه میکرد اونقدر نگاهش سنگین بود که رفتم نشستم تو ماشین تا این گورشو گم کنه بره بعد بیام بیرون
والا به قران ما خودمون یه پا مرد شدیم تو این بلبشو روزگار دیگه این نگاه های غضبناک شما برامون زیادیه
هر زنی هر زن بی بند و باری هم باشه شک نکن یه ذره ابرو حالیشه اونم من تو محله خودم که بیست و چهاری با اهالی چشم تو چشمام الان مثلا با اون نگاهت میخواستی چی بفهمونی که غیرت داری رو زنهای جامعه؟؟غیرتت بخوره تو سرت به حق علی
باجناق باز هول
هنوز که هنوزه چهره متعفنش جلو چشممه
نکبت