توی این روستای لعنتی ک هیجارو نداره برم همش تو خونم به درو دیوار نگاه میکنم شهر نمیزارن برم تاحالا تنهایی نرفتم و ااصصصلا اجازه ندارم ۱۸ سالمه
۱۵ ازدواج کردم نامزدمم خیلی بدتر از خاتواده خواهر ندارم
خیلی تنهام همش سرم تو گوشیه و اگ بخام زندگیمو بنویسم یه کتاب میشه