2777
2789
عنوان

داستان زندگیم و عشق نافرجامم

667 بازدید | 40 پست

اگه دوست داشتین بخونید 

دیروز یه خانم بمن گفت تو تو بیوت نوشتی باسوادی

من اینجوری ننوشتم فقط منظورم اینه درموردچیزی

که اطلاع ندارم لال میشم کاش خانما اینجام

اینو یاد بگیرین وقتی حرف خوبی برای گفتن ندارین

پس بهتر خفه شین

بگذریم....

داستانمو بگم براتون::

من یه خانواده خیلی بزرگ دارم من از همون بچگی

گفتن تو بزرگ بشی زن کاوه میشی پسرعمه ام

همه جاااا هم میگفتن که من عروسشونم

از این عن بازیا که بعضی از خانواده ها درمیارن.. .

خلاصه من یه دل نه صدددل عاشق کاوه شدم

البته 18 سالم بود بعد عمه ام گفت خب

دخترت که دیپلم گرفته بهتره با کاوه عقد کنن 

منم که دل تو دلم نبود عاشق کاوه بودم

بخدا کاوه هم منو دوست داشت همه جااا باهم بودیم

حتی کلاس هامو کاوه منو مییرد و میرسوند.  

زد کاوه دانشگاه شیراز قبول شد

چقدد من گریه کردم که نرو من طاقت ندارم....

ولی رفت همیشه زنگ میزد تلفن خونه باهم حرف میزدیم

بخدا من دیوانه کاوه بودم اونم همینطور ولی

خدای من بالای سر شاهده حتی دستمو

نمی‌گرفت میگفتیم تا عقد نکنیم نباید بهم دست بزنیم

چقد دلمون برای هم پر میکشید....

خلاصه یکسال گذشت از دانشگاهش زنگاش کم 

میشد خیلی کم ازش خبر داشتم...

الان بقیشو بگم یا نه؟؟

من کاربر قديمي سایتم هیچ مردی حق نداره تو تاپیکای من بیاد

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

تا تابستون کاوه برگشت شهرمون منم بدو بدو رفتم پیشش

بش سلام کردم چشمام پر از التماس خواستنش بود

داشتم از دیدنش میمردم دلم تنگ بود چقددددد دیوانه بودم

با سردی خیلی زیاد جواب سلامو داد

من که هنگ بودم اخه....

من کاربر قديمي سایتم هیچ مردی حق نداره تو تاپیکای من بیاد

تا تابستون کاوه برگشت شهرمون منم بدو بدو رفتم پیششبش سلام کردم چشمام پر از التماس خواستنش بودداشتم ا ...

رفتم به عمه ام گفتم 

گفتم عمه دیگه میخام با کاوه عقد کنیم عمه ام

گفت چه بهتر شب جمعه 14دهم شهریور سال 1391 بود

هبچچچچچوقت اون شب یادم نمیذه

شب خواستگاریم

من کاربر قديمي سایتم هیچ مردی حق نداره تو تاپیکای من بیاد

اخرش معلومه چی میشه ، بلایی که سر خیلی ها اومده

شب خواستگاری عمه ام زنگ زد گفت ما نمیایم یادمه با گریه اینارو میگفت من انگاری رفتم تو کما گفتمم

چییی مگه میشه چی میگی عمه گفت کاوه گفته که تورو نمیخاد😳😳😳😳😳😳😳

من فقط یادمه بهم حمله دست داد از اون روز تا حالا بیماری پنیک گرفتم 

منو بردن بیمارستان

من کاربر قديمي سایتم هیچ مردی حق نداره تو تاپیکای من بیاد

بگو

وقتی حالم بهترشد گویا کاوه وقتی تو شیراز بوده با یه دختری اشنا شده و عاشق اون شده من که حالم خیلی

بد بود باید خودمو اماده میکردم برم تو مراسم نامزدی کاوه

البته شب قبل نامزدیش رفتم پیشش

بش گفتم ولی یهجوری بود کاوه اصلااا منو حتی نگام نمیکرد

من عشقش که اسممو رو سینه اش تتو زده بود

من عشقش که اول خدا بود من

اون براش کم نبود همه جاااا مینشست میگفت اره فلانی عاشق 

من بوده بخاطر من افتاد بیمارستان

من کاربر قديمي سایتم هیچ مردی حق نداره تو تاپیکای من بیاد

خا

اتل متل یه مورچه قدم میزد تو کوچه اومد یه کفش ولگرد پای اونو لگد کرد مورچه یه پاش شکسته راه نمیره نشسته بابرگی پاشو بسته نمیتونه کارکنه دونه هارو بار کنه تو لونه انبار کنه حتما داری با ریتم میخونی؟؟؟!!! از سنت خجالت بکش 😂😂    😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ️.                                                        خدایا اگه من گناهی میکنم ازم ناراحت نشو ، حتما حکمتی توشه🥲😂️ 
اخرش معلومه چی میشه ، بلایی که سر خیلی ها اومده

شب عقدش از ته دلممم نفرینش کردم 

بخدا بعد 11 سال این قضیه گذشت ازدواج کردم

از تمام مردا دنیا متنفر شدم و بودم

اون که اون زنه گرفت منو بی ابرو کرد

بعد چن سال معلوم شد زنش بهش خیانت کرده

بقران که توی خونتون اگه دروغ بگم ابروش همه جا رفت

زنش خراب بود 

الانم دارن ازهم جدا میشن تو مراحل طلاقن

الان چرا یادم افتاد اون قضیه بخدا دیشب خوابشو دیدم

الان خودش بی ابرو شد

من کاربر قديمي سایتم هیچ مردی حق نداره تو تاپیکای من بیاد

کاوه اون موقع چند سالش بود؟

ببین ما خیلی بهم میمودیم بخدا همه جااا باهم بودیم 

مثل دوتا کبوتر بودیم 

من کاربر قديمي سایتم هیچ مردی حق نداره تو تاپیکای من بیاد

شب عقدش از ته دلممم نفرینش کردم بخدا بعد 11 سال این قضیه گذشت ازدواج کردماز تمام مردا دنیا متنفر شدم ...

چه کارمای بدی پس داد

اولاش کاوه هم عاشقت بود یا تحت تاثیر حرفای خانواده ها بود؟

کِه عِشق آسان نِمود اَوَّل وَلی اُفتاد مُشکِل ها :)❤️‍🩹

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792